دینادینا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

یادداشت هایی برای دخترم

تو نیومده خیلی عزیزی.

1394/2/14 11:34
نویسنده : مامان
169 بازدید
اشتراک گذاری

دختر کوچولوی نازنازی من دیدی مامانا اشتباه  نمی کنند.دیدی دختر بودی!وای که نمیدونی مامان چقدر عاشقته.چقدر برای تک تک روزای زندگیت آرزو داره. اصلا دوست داشتن تو از عروسک بازی های دوران بچگی شروع شده.وای که نمی دونی  اینجا چقدر همه دلشون یه دختر کوچولو می خواد.من و بابایی که غیر قابل وصف آرزو می کردیم تو دختر باشی. بابایی اصلا حاضر نبود به پسر بودن نینیش فکر کنه. یادمه یه روز میگفت میترسم اگه بچه مون پسر باشه نتونم زیاد دوستش داشته باشم.اونقدر براش مهم بود که من گاهی استرس می گرفتم نکنه تو پسر باشی و تو ذوق بابا بخوره.وقتی دیشب من گفتم شاید فردا بفهمیم بچمون پسره.اشکالی نداره پسر هم یه شیرینی هایی داره؟ بابایی گفت خدا نکنه، زبونت را گاز بگیر. باباجون و مامان جونم دختر دوست دارند.خاله ها هم که هر کدوم یه پسر کوچولو دارند و  آرزو می کردند تو دختر باشی.دایی محمد هم میگفت خیلی دوست تو دختر کوچولو باشی و یکی به محارمش اضافه بشه.دایی حمزه هم می گفت دختر شیرین تره.حتی مامان بزرگم همش آرزو می کرد تو دختر باشی.آره دخترکم.تو نیومده خیلی عزیزی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)