فرشته ی کوچولومون دختره!
خدایا شکرت.خدای مهربون ازت ممنونم. بلاخره تمام مراحل غربالگری تموم شد.امروز برای سونوی سه بعدی رفتیم آزمایشگاه دکتر احتیاط کار.خیلی شلوغ بود و بعد از کلی معطلی نوبتمون شد. اجازه نمی دادند آقایون وارد اتاق سونو بشند. من که می دونستم بابایی چقدر مشتاق دیدن توئه ,کلی به خانم منشی اصرار کردم که اجازه بده بابایی حتی یه لحظه بیاد تو و نینیش را ببینه ,ولی راضی نشد.آخه امروز بابا یه جلسه مهم داشت ولی فقط از شوق دیدن تو سرکار نرفت .من ازش می خواستم مارو توی آزمایشگاه بزاره و بره تا از باباجون بخوایم بیاد دنبالمون.ولی بابا راضی نشد و حدود چهار ساعت توی آزمایشگاه معطل شد.
موقع سونو دکتر یکدفعه میون حرفاش گفت:جنسیت دختر.من از خوشحالی نزدیک بود بپرم بالا! بلاخره با قرقرها و اصرارهای من دکتر دلش به رحم اومد و به خانم منشی گفت :اجازه بدید شوهرش بیاد و یک لحظه بچه اش را ببینه. بابا را که صدا زدند خیلی نگران شده بود. سراسیمه اومد بالا سر من. دکتر بهش گفت:خب آقای شاپوری تا جایی که من می تونم ببینم و قابل درکه بچه تون سالم سالمه.بابا یه جوری از ته دل گفت خدا را شکر که هیچوقت از یادم نمیره.بعد من بهش گفتم بچه مون دختره و بابا یه لبخند شیرین و بیادموندنی زد که اونم جزو خاطرات همیشگی من میشه.بعد دکتر تک تک اندام تورو بهمون نشون داد حتی کف پاهای کوچولوت را و ما قند تو دلمون آب میشد از این همه ظرافت و زیبایی. و حسن ختام این خاطره های خوب صدای ضربان قلبت بود .همه ی پدر و مادرا می دونند که اون تاپ تاپ بی وقفه چقدر شیرین و دلنشینه.انگار صدای تورو می شنیدیم که داری میگی من هستم و حالم خیلی خوبه.