جشن سیسمونی
امروز جشن سیسمونی بود.اولین مهمونی که به افتخار وجود تو برگذار شد.برای مهمونامون آش درست کردیم.چون من خیلی چاق و تنبلم بیشتر کارها رو بابایی انجام داد.با اینکه اولین تجربه اش بود ولی خداییش آَش خیلی خوشمزه ای پخته بود.کلا همه چیز عالی بود و خوش گذشت.چون مهمونا دوست نداشتند ازشون عکس بگیرم یه عکس از بچه ها برات میزارم.یاسین و علی و نرگس. و قل اول دوقلوها علی.داداشش هم رفته بود پوشک عوض کنه.
گل من از وقتی وسایلت تو خونه است دلمون بیشتر آب شده برای اومدنت.ما هر روز جندین بار به جای تو لباسا و کفشاتو ناز میکنیم.یعنی میشه بیای و هموشونوتو تنت ببینیم.
عزیز مامان چون اینجا خونمون اتاق دیگه ای نداشت وسایلت را توی سالن چیدیم.ولی از پاقدم تو یه خونه خریدیم و تا چند ماه دیگه که بریم اونجا وسایلت را تو اتاقت میچینیم.
حالا چند تا عکس از وسایلی که دوستشون دارم ....
کمد لباسات باز و بسته.
ویترین و تخت...
گهواره و رختخواب.
قنداق فرنگی و پتو اسپانیایی.
این لباسای نانازی را مامان جون برات بافته.
این شنل و کلاه و لباسای قشنگ را هم خاله برای گلم بافته.
یه چندتا لباسم من دوختم واست.نمیدونی چقدر دلم می خواد خودم لباسایی را بدوزم که تو تن ناز تو میره.
قبل از اینکه خیلی چاق بشم با تمام بی حالیام اینا رو دوختم برات عزیزم.
یه سارافون بامزه هم توی ماهای آخر بافتم.با اینکه نشستن و میل زدن برام خیلی سخت بود ولی هرجوری بود تمومش کردم.کی بشه تنت کنی
لباسای راحتی.
و وسایل و لباسای دیگه....
ان شا الله همشو با سلامتی و خوشی استفاده کنی نینی جون.دست مامان جون و باباجون مهربونم درد نکنه.